مادر؟
یادت هست مادر؟
اسم قاشق را گذاشتی قطار، هواپیما، کشتی؛
تا یک لقمه بیشتر بخورم
یادت هست؟
شدی خلبان، ملوان، لوکوموتیوران
میگفتی بخور تا بزرگ بشی
گل پسربشی
و من عادت کردم که هر چیزی را بدون اینکه دوست داشته
باشم قورت بدهم
حتی...
بغض های نترکیده ام را ...